داستان: افسر نیروی دریایی رونی (تایگر شروف) پس از جان سالم به در بردن از یک تصادف رانندگی ویرانگر و یک تجربه نزدیک به مرگ، دچار توهمات میشود. او که متقاعد شده رویاهایش – عمدتاً درباره دوست دخترش آلیشا (هارناز کاور ساندو)، داستان عاشقانهشان و مرگ او – واقعی هستند، به آنها میچسبد، حتی با اینکه برادرش جیتو (شریاس تالپاده) و دیگران اصرار دارند که این فقط ساخته و پرداخته تخیل اوست. اما اگر حقیقت آلیشا بسیار پیچیدهتر باشد چه؟ نقد: چهارمین فیلم کارگردان A Harsha از این مجموعه اکشن با یک صحنه اکشن بزرگ آغاز میشود، جایی که رونی با ارتشی از اراذل و اوباش با لباسهای سنگین روبرو میشود. اما خیلی زود معلوم میشود که این توهم او بوده است. از آنجا، داستان ساجد نادیادوالا بین رویاهای رونی و واقعیت تغییر میکند و فیلمنامه سعی در ساختاری غیرخطی دارد. با این حال، به جای ایجاد جذابیت، طرح داستانی سست و روایتی آشفته، پر از شخصیتها و آهنگها است. نیمه اول فیلم با پرداختن به پیشزمینه داستان، یک زاویه دید عاشقانه جدید با حضور اولیویا معروف به پراتیشتا (سونام باجوا) و تعداد زیادی سکانس اکشن برای حفظ جذابیت، بیش از حد کش پیدا میکند. پرده دوم داستان، راز ماجرا را آشکار میکند.
با این حال، روایت داستان از همان روند پیروی میکند – شخصیتهای بیشتری مانند پائولو (سوراب ساچدوا) و شخصیت شرور داستان (سانجی دات). اگرچه نیمه دوم فیلم، صحنههای بدلکاری را تقویت میکند، اما فیلم همچنان با نکات داستانی کلیشهای دست و پنجه نرم میکند. هیچ یک از حقایقی که به طور اتفاقی آشکار میشوند، قانعکننده نیستند و تعلیق کلی فیلم به خوبی پیش نمیرود. فیلم پر از دیالوگهای بلند مانند «Tera torture mera warm-up hai (آنچه شما شکنجه مینامید برای من یک گرم کردن است)» است که با موسیقی فراموششدنی آگاز، بادشاه، تانیشک باغچی و پایال دو-آدیتیا دو همراه شده است که جریان داستان را مختل میکند. علاوه بر این، یک قوس رابطهای توسعه نیافته بین رونی و برادرش جیتو نیز وجود دارد که به همدستی در اثبات توهم رونی اشاره میشود.















نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.